بوسه عشق

به دنبال یک عشق واقعی مهربان

بوسه عشق

به دنبال یک عشق واقعی مهربان

دیدار

سلام سلام بچه ها هیچ کس نمی تونه حتی فکرش رو هم کنه که من چرا اینقدر خوشحا لم خیلی شادم تا حالا اینقدر خوشحال نبودم کاش می تو نستم فریاد بزنم ....

براتون توضیح میدم

با چشمانی پر از اشک و قلبی مالامال از اندوه وچهره ای غمگین پله ها را یکی پس از دیگری طی کردم تا به جایی رسییدم که آسمان را به خوبی نظاره میکردم دقایقی را نشستم و زار زار گریه کردم همین طور که اشک از چشمانم جاری بود کسی را در کنار خود احساس کردم مثل اینکه نگران من بود

دستام گرم شدن،دلم آرام گرفته بود از اون غصه ها و ناراحتی ها خبری نبود.

شروع کردم به حرف زدن احساس کردم خیلی خوب به حرفام گوش میده با یک لحن صمیمی حرف میزدم انگار سالهاست عاشقش بودم و فرا موشش کرده بودم نگاهش رو حس میکردم  نا گهان به خا طر این همه مهربونی وبزرگیش گریه ام می گرفت گریه ها یی ازسر شوق ،با وجود سرمای هوا ولی باز گرم بودم در عالمی سرشار از نور وصفا به سر میبردم.  

 آنرا لمس میکردم، او کسی نبود جز معشوق واقعی من ،کسی که همیشه بد نبا لش می گشتم واکنون چنان شادم که نمی توانم آنرا با هیچ چیزی عوض کنم وآن خدایست که همین نزدیکیست.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد