آشنای ناشناس
ای امید ناشناس من
با صدای خود،مرا به عاشقی کشانده ای
وز نوای دلپذیر و گرم
بذر عاشقی به سینه ام فشانده ای
نا شناس آشنای من
چون به گوش من رسد صدای تو
می جهد ز سینه پر آتشم شراره ها
تا پیام عاشقانه می دهی
می چکد ز واژه ها به جان من ستاره ها
مهدی سهیلی
ای انسان
روز و شب، شط روان جاری ست
آنچه می ماند از این شط خروشان، نیک کرداری است
خاطری را شاد باید کرد
جای سیم و زر دلی باید به دست آورد
آرزومندی ها ز بیماری است
زر پرستی آتش اندوزی است
رستگاری در سبکباری ست